پيام
+
روزي مورچه اي دانه درشتي برداشته بود و در بيابان مي رفت. از او پرسيدند:کجا مي روي؟ گفت: مي خواهم اين دانه را براي دوستم که در شهري ديگر زندگي مي کند ببرم. گفتند:واقعا که مسخره اي!تو اگر هزار سال هم عمر کني نمي تواني اين همه راه را پشت سر بگذاري و از کوهستانها بگذري تا به او برسي. مورچه گفت:مهم نيست . همين که من در اين مسير باشم ، او خودش مي فهمد که دوستش دارم

راه كمال
90/9/3
ايمان
سلام جناب دکتر ...بسيار زيبا و پر مفهوم بود ممنون:)
ذره بين زنده
رفتن رسيدن است...