پيام
+
روزي گلي راز خود را به پروانه بگفت پروانه به دورش مي گشت و در اخر ايستاد پروانه جدا شد از او
ولي گل همان جا تنها نشست پروانه به دنبال گلي ديگر رفت...
بي هدف در دشت گل هاي زمين
گل غمگين تر از غمگين بود تا سپيده تا غروب اسمون

منادي معرفت
90/9/21
دكترجعفرسياه چشمDr.jafarsiahcheshm
يک روز گل رو به نقاش اش کرد و گفت کاش تو مرا پروانه مي افريدي تا در دشت تو همه جا مي رفتم
به دور گل هاي عاشق عاشقانه مي گشتم يا لااقل کاش تو مرا زيبا تر از همه مي افريدي تا شايد
پروانه ام بر گردد. با سوز دل و اه ها نقاش دلش به رحم امد رنگ پوست گل را قرمز کرد بويش را مستانه
پخش کرد. از تمام گل هاي ديگر يک سر و گردن بالا تر رفت تا جايي که نام او همه جا پيچيد
وصف زيبايي اش همه جا را پر کرد
دكترجعفرسياه چشمDr.jafarsiahcheshm
پروانه بي خبر به دنبال گل معروف گشت ديد ان گل معروف همان معشوقش است که چنين در جمع
پروانگان مي درخشد ولي اين بار گل بود که به پروانه اي دگر دل بسته بود...
پروانه پرهايش ريخت و پشيمان از کردارش يک جا رفت و تا اخر عمر تنها زيست....
دكترجعفرسياه چشمDr.jafarsiahcheshm
پروانگي عزيز پروانه ها خيلي هم با وفايند...
پروانگي
پروانه ها بي وفايند آيا؟:(